نویسنده: یاس کبود جمعه 85/6/17 ساعت 8:49 عصر
هوالرفیق
السلام علیک یا اباصالح المهدی ادرکنی
یار اگر یک نظر بر دل یار افکند پاک شود جان و دل درخور گفتار نیست
پیدای پنهان من !مشق نامت دفتر قلبم را پر کرده است .بی تو سبزینه ی شادیم را به اندوهی خاکستری بخشیده ام بی تو شبهای یلدایی و روزهای کویری من ،هردو ،اشکهایم را فریاد می کنند و تنهایی روحم را تکرار .
بیا و سری به کوچه های سرد و ابری دلم بزن که با زمستانی ترین زمستان ها پهلو می زنند .بیاودر زلال چشمانم تن بشوی و ضیافت شفاف آیینه را پذیرا باش.در بی تو بودنها به تو محتاجم و در با تو بودنها به باور بودنت .
در یک شاهروز از فصل طلایی خواستن ،در روزترین روزها ،روزی که مهرورزی ،گرد حقارت از چهره می شوید ،روزی که جنون عشق عقل عقلها می شود ،به انتظارم پایان می بخشی و به جای اینکه میهمان خوابهایم باشی ،باورم را بارور می کنی و تعبیر خوابهایم می شوی و من ......عشق را با جنون جلا می دهم .هرجا که باشی تشنه نگاه خورشیدیت خواهم بود و عاشق ترینت .سایه ات می شوم .زیر پایت می افتم و تو از سایه ات ناگریزی .
مولای من
امان از لحظه غفلت که شاهدم هستی
خجسته زاد روز صاحب الزمان مبارک
التماس دعا انشالله فرج مولا