سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یاس کبود
آنکه خود را بشناسد، به غایت هر شناخت و دانشی رسیده است . [امام علی علیه السلام]

نویسنده: یاس کبود  یکشنبه 85/4/11  ساعت 12:14 صبح

هوالرفیق

بنده را نباید که به دو خصلت اعتماد کند :عافیت و توانگری ،که ناگاه در اثنای

 تندرستی او را بیمار بینی و در اثنای توانگری تنگدست .

هر کس مصیبتهای کوچک را بزرگ شمارد ،خدای او را به مصیبت های بزرگ

 گرفتار فرماید .

به یاد آورید که لذت  ها پایان پذیرد و آثار زشت آن بر جای می ماند .

ادب آن بس که آنچه از دیگران نپسندی از آن دوری گزینی .

هر کس با حق در آویزد حق او را به سر در اندازد .

از سخنان حضرت علی (ع) در نهج البلاغه

التماس دعا انشالله فرج مولا

 

 

 



نویسنده: یاس کبود  شنبه 85/4/3  ساعت 5:22 عصر

هوالرفیق

خاطراتی از ستاد

آنروز وقتی در منزل بودم .باز همکارم خانم ج تماس گرفت: خانم ف چرا هنوز خونه اید ؟  ف:پس کجا باشم ؟ ج:ستاد ،بابا خانم اینجا به کمک شما نیاز دارند  .ف:     آخه راستش روم نشد بیام گفتم نکنه نیاز نباشه تو رودر واسی بمونند بگن بیام .ج :نه بابا زودبیا آقای عباسی خودشون گفتند که زنگ بزنم .زود بیاید قسمت کامپیوتر خیلی لازم دارند .ف:چشم الان میام .

وارد سالن شدم اوه چقدر شلوغ اینهمه کامپیوتر و کاربر از کجا اومدند ؟ بعد از احوال پرسی با مسئول ستاد به آقای لشگری گفتند که از ایشون تست کاربری بگیرید .

رفتم انتهای سالن برام کد کاربری ایجاد کردند و دو تا نامه دادند تا وارد کنم .ای بابا این بود کاش زودتر اومده بودم .این که کاری نداره .

یکی یکی نامه ها رو ثبت می کردیم و ارسال به دفتر رئیس جمهور ،بیشتر مشکلات مردم معیشتی بود و اشتغال وازدواج و........اما چند نامه که کمی با دیگر نامه فرق داشت براتون می گم

یک خانم 77 ساله :آقای رئیس جمهور من در خیابان .....ساکن هستم .77 سال از عمرم می گذرد و توفیق زیارت امام رضا را نداشتم .هرر بار که در تلویزیون صحن با صفای آقا را در هنگام برگزاری نماز جماعت نشان می دهد .دلم پر می کشد .اگر امکان دارد درخواست یک سفر زیارتی به مشهد مقدس را داشتم .

اشک در چشمانم جمع شد خواستم گریه کنم .دیدم بغل دستی بد جوری رفته تو نخ کارم بغض در گلو موند و در درون اشک ریختم .وای خدای من چقدر ناشکرم حداقل سالی یکبار مشهد اونم تا این سن حدود ...... مرتبه توفیق زیارت داشتم .هیچ فکر نمی کردم که با همچین نامه ای برخورد کنم .اما خطاب به آن خانم عرض می کنم :

مطمئن باشید که بارها و بارها به تعداد هر بار دل سوختن و اشک ریختن و حسرت خوردن برایتان زیارت حضرت رضا (ع) ثبت شده خوش به سعادت شما که زیارت واقعی می کنید فقط حضور در حرم زیارت نیست که هرجا محبت و عشق اهل بیت باشد حرم آنهاست .آرزو کردم کاش می شد آدرس  را بردارم و برم سراغ اون اما ادب اقتضا می کرد که امانت دار باشم.خدایا شکر که توفیق دادی تا برای ثبت مشکلات مردم بیایم و بدانم که مشکلات من در مقابل این خیل مشکلات هیچ است .پروردگارا شکرت که اینهمه توفیق زیارت نصیبم نمودی .از درگاهت می خواهم این خانم و همه آرزومندانت را حاجت روا فرمایی و توفیق زیارت نصیبشان کنی .

پروردگارا

زبانمان را به ذکرت گویا دلمان را از مهر و محبتت سرشار و قلبمان را از عشقت بیتاب گردان .

التماس دعا انشالله فرج مولا



نویسنده: یاس کبود  جمعه 85/3/26  ساعت 9:56 عصر

 

"بسم رب المنتظر المهدی"

 

یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین

 

ساعتی بیش به شام نمانده است و دستان مهربان مهر آهسته مشعلها را از بام آسمان برمیچیند تا دوباره در اقیانوس افق فرو رود. آرام آرام غباری تاریک دارد بر این کویر تفتیده پرده میگسترد. هنوز خورشید نیمه رمقی دارد . این را پرتوها نوید میدهند اما... اما گویا دیگر امیدی نیست. این جمعه نیز رو به پایان است.

 

نمیدانم دردم چیست؟ چرا التهاب قلبم آرام نمیگیرد؟ چرا شور دلم صبور نمیشود؟؟ چرا در تب و تابم؟ چرا بی تابم؟ انگار بنای سینه ام در حال فروریختن است! اما نه!!!! تمام وجودم چشم شده و گوشه گوشه این برهوت را میکاود . به امیدی ، تمنای نویدی ، شاید بشارتی...

گاه درنگ نیست. برخیزیم. من و تو ، ما و شما!!!! مگر چقدر دشوار است؟ بیایید با هم باشیم.

 

دیروز حدیثی دیدم که برایتان نقل میکنم:

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع شِیعَتُنَا الْمُتَبَاذِلُونَ فِی وَلَایَتِنَا الْمُتَحَابُّونَ فِی مَوَدَّتِنَا الْمُتَزَاوِرُونَ فِی إِحْیَاءِ أَمْرِنَا الَّذِینَ إِنْ غَضِبُوا لَمْ یَظْلِمُوا وَ إِنْ رَضُوا لَمْ یُسْرِفُوا بَرَکَةٌ عَلَى مَنْ جَاوَرُوا سِلْمٌ لِمَنْ خَالَطُوا (کافی ج2 ص236)

 

فقط قسمتی که دوست داشتم همه دوستان توجه کنند را ترجمه میکنم: الْمُتَزَاوِرُونَ فِی إِحْیَاءِ أَمْرِنَا

امیرالمؤمنین میفرمایند شیعیان ما برای احیاء امر ما یکدیگر را زیارت میکنند.

 

این خصلت شیعیان چقدر در ما وجود دارد که داعیه شیعه و انتظار داریم؟

 

گفتم انتظار!!!! میدانی چقدر دوریم از این جنونگاه؟؟!! اما عشق است دیگر، بگذار بگویم آنچه که به دل میآید با مولایمان را:

 

مولا جان!!

نمیدانم میدانی این روزها چه میگذرد به سراپرده محبت تو؟ دلم را میگویم، همانی که زیور عشق به گردنش آویختی و حلقه بندگی به گوشش انداختی. همانی که تک درختی خواستیش که تنها او باشد و آسمان تو. همانی که از ظلمت گناه آوردیش در تشعشع عشق. همانی که در جنگل سرخوردگی آنگاه که درندگان گمگشتگی سخت به دنبالش بودند ، صید تو شد ، همانی که... چه میگویم؟؟

مگر میشود ندانی؟؟!

 مگر میشود ریشه عشق مرا از مزرعه ضمیرت بیرون آری؟ مگر میشود این حباب سرگردان را به سختی صخره ها بسپاری؟ نه! غیر ممکن است... پس بال پرنده امیدم را به تیر یأس نشکن!

تخم خرسندی را بکار در گلدان خیالم. آخر کلبه یقینم را موریانه تردید ویران میکند بی نسیم شفاعت تو! برکه توکلم میخشکد بی رود رعایت تو!

 من میمیرم بدون تو ، میشکنم ، ترک میخورم ، ای همه آرزویم ، ای آشیان کبوتر خیال من، ای همه قیل و قال من!... آری.

 همه های و هوی من از ان است که دلبسته این کویم. تو خود گفتی بیا به سویم. نگفتی؟

پس چرا دوری؟

چرا مهجوری؟؟

ما کجا و واحه حیرانی؟؟ ما کجا و شام شیطانی؟؟ ما کجا و سیاهی زمستانی؟؟

 

مولای من!

من اگر دری دیگر کوبیده بودم، اگر ضریح حریمی دیگر بوسیده بودم ، اگر خبری دیگر شنیده بودم و اگر به هوای دیگری پریده بودم که اینجا نمی‌آمدم.

اصلا... اصلا تو را نمیشناختم. نامی از تو نمیبردم. دل من دخیل به تو بسته . از اغیار رسته و مقابل تو نشسته است.

بنازم به بزم محبت که آنجا!!!

 

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من اعوانه و انصاره و شیعته

یا علی

محمدعلی


نویسنده: یاس کبود  یکشنبه 85/3/21  ساعت 5:9 عصر

هوالرفیق

السلام علیک یا فاطمة الزهرا

صبح یکشنبه با صدای اذان بیدار شدم به سمت مسجدالنبی رفتم .نماز صبح و ذکری و بعد جای شما خالی رفتم بین الحرمین ،در جمع چند کاروان بهره معنوی بردم .اما کاروان بابل سنگ تمام گذاشت .روبروی گنبد سبز نبوی زیارتی و بعد ذکر مصیبت ،مداح می گفت چشمان خود را بسته مجسم کنید که در مقابل کوچه های بنی هاشم بوده که خراب کردند .ذکر مصیبت حضرت زهرا (س)و ماجرای درب و سیلی و.......هق هق گریه امان نمی داد .

در این میان شورته های وهابی آمدند .با برخورد خشن آنها کمی از غربت حضرت را حس کردیم .در اوج لذت های معنوی بودیم که دوباره سر و کله آنها پیدا شد .مانع ادامه ذکر شدند به زور روحانی را بلند کردند .رفتیم داخل صحن نبوی تا روبروی بقیع زیارت بخوانیم متاسفانه باز هم مانع شدند و گفتند که نباید در جایی توقف کنیم .حال افراد دگرگون بود . اگر توصیه مسئول کاروان نبود حتما در گیری می شد .

مداح هم تذکر داد که خونسرد باشید .از اینها بیش از این نمی توان انتظار داشت .آنها با خود حضرت آنطور بی وفایی کردند و درب منزل را شکستند چطور انتظار داشته باشیم با شیعیان خوب برخورد کنند .مداح گفت که میان بین الحرمین را قدم زنان می رویم و مناجات می کنیم تا بهانه ای نداشته باشند .باور کنید لحظات دردناکی بود هق هق گریه امان نمی داد

 آخر این همه آرزو داشتیم در بین الحرمین باشیم و استفاده کنیم و حالا نمی گذاشتند .هر کس در دل خود زار می زد و مولا را صدا می زد که یابن الحسن کجایی تا غربت شیعیانت را ببینی ؟!به هر حال قدم زنان مسیر بین الحرمین را رفتیم و مداح هم برایمان ذکر مصیبت گفت آرام آرام همچو شمعی می سوختیم و اشک می ریختیم .گرچه آنها مانع شدند ولی باور کنیم چنان دلمان را به درد آوردند که هنوز هر بار خاطره آن روز را مرور می کنم اشک امان نمی دهد .اینجاست که از سوز دل می گوییم این بقیة الله التی لا تخلومن العترة الهادیةو...........

کنار درب خانه حضرت که می ایستادیم تا می خواستم نجوا کنیم سریع بیرون می کردند . خلاصه نه تنها در زمان حیات بلکه در حال حاضر هم حضرت غریب هستند و نمی گذارند که شیعیان ارادت خود را نشان دهند باید در بقیع و حرم نبوی همچو علی و فرزندانش غریبانه گریست و زار زد .

راستش وقتی بقیع می روی یک بغض عجیبی گریبان گیرت می شود .دوست داری بلند بلند گریه گنی اما نمی شود باید خفه خفه بغض گلو را باز کنی همچو شمعی بسوزی و آرام آرام اشک بریزی .انشالله این توفیق نصیب همه عاشقان و آرزومندان گردد.

آقاجون آجرک الله                   فدای شال سیاهت 

 چی میشه روضه بخونی        برامون با اشک و آهت 

               

التماس دعا انشالله فرج مولا

 



نویسنده: یاس کبود  یکشنبه 85/3/14  ساعت 12:42 صبح

هوالباقی

خمینی روح خدا بود در کالبد زما ن و روح خدا جاودانه است .

اماما

سرم سامان خود را داده از دست   

          دلـم ایمان خود را داده از دست

                       کجا گیرم سراغ یار خود را        

                              جماران جان خود را داده از دست

اماما قلب کوچک ما همیشه آشیانه تو خواهد بود .

جانا

به ما آموختی که چگونه عشق بورزیم و عاشق باشیم .

آموختی و رفتی .رفتی ولی فراموش کردی بیاموزی چگونه عشقت را

فراموش کنیم ؟!

 

چه شبها تا سحر ما آه کردیم         

              سوال صحت از الله کردیم

                     که یا رب تا ظهور دولت یار             

                              امید ما خمینی را نگه دار

ولـــــی آن شد که آن تقــدیر حق بود   

        علــــی هم رفت گرچه شیر حق بود

چون آمدن و رفتن هر روزه ی خورشید

                         بــاور نکنم رفتن و نا آمـــــــدنت را 

 

رفت خمینی همچو پیمبر ولی  

      خامنه ای همچو علی پیش ماست

                گرچه خود آزرده زهجر است لیک    

                         مرهم زخمی به دل ریش ماست

 

شادی روح ملکوتیش صلواتی هدیه کنید .

 التماس دعا انشالله فرج مولا



<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرط توفیق انجام کار نیک
[عناوین آرشیوشده]


 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت



اوقات شرعی


تعداد کل بازدید
145936
تعداد بازدید امروز
17
تعداد بازدید دیروز
5

درباره خودم
یاس کبود
یاس کبود
هوالرفیق هیچ لذتی در زندگی برایم به اندازه لذت مناجات و نیایش با حضرت حق و اهل بیت نیست .و زندگی بدون آنها برایم دشوار است .بزرگترین آرزویم جلب رضایت حضرت حق و بندگی اوست. الهی اگر یکبار گویی بنده من از عرش بگذرد خنده من
لوگوی خودم
یاس کبود


لوگوی دوستان






دوستان

دکتر غریب
شکافنده علوم
یاد یاران
سلوک
صهبا
محبان مهدی
بسوی ظهور
کیست مرا یاری کند
حجره طلبگی
دانش
حاجی
حکمت تازیانه
دفتر مقام معظم رهبری
رهپویان وصال شیراز
وبلاگ گروهی دانشجویان دانشکده مجازی علوم حدیث
کتاب نور
صفحات انتظار در فراق گل نرگس
مذهب و هنر
یاس کبود
وبلاگ هشتم
به یاد شهدا
لوح دل
پارسی بلاگ



حضور و غیاب
یــــاهـو

موسیقی وبلاگ



آرشیو
دی ماه 84
بهمن 84
اسفند 84
فروردین85
اردیبهشت 85
خرداد 85
تیرماه 85
مرداد ماه 85
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385


اشتراک